وفا

 

پرستوئی که مقصدش را در کوچ می بیند

مهاجریست

که از خراب شدن لانه اش نمی هراسد

پس

تمام لحظه ها را زندگی کن

لعنت به من

گر نسپارم عشقت را به فراموشی

ونفرین بر من

گر تخم عشق در من بروید

حال که من بازیچه ام

عشق بازیچه ام

خواهد بود زین پس

تو نیز به افسانه ها

خواهی پیوست

من میروم تا همه گویند

وفا نداشت

تو بنشین و با ایمان خود

نفرینها را به جانم بخر

تا همه گویند چه وفادار بودی

و هرگز کسی نفهمید

که از کفر من تا ایمان تو

فاصله چقدر نزدیک است

نظرات 3 + ارسال نظر
آوا دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 01:44 ق.ظ http://www.nesfe.blogsky.com

*همه چیز از یاد آدم میره مگه یادش که همیشه یادته*
سلام ... وبلاگ زیبایی داری و زیبا هم می نویسی ... اگه دوست داشتی به هم سر بزن... موفق باشی..

ت سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 09:37 ب.ظ

واقعا که

بهاره شنبه 7 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 01:04 ب.ظ

موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد