یه متن قشنگ ارسالی از....

 

یه متن باحال از....

 

تکیه به شونه هام نکن من از تو افتاده ترم ما که به هم نمی رسیم بسه دیگه بزار برم کی گفته بود به جرم عشق یه عمری پر پرت کنم حیف تو نیست کنج قفس چادر غم سرت کنم ؟

 من نه قلندر شبم نه قهرمان قصه ها نه برده ی حلقه به گوش نه ناجی فرشته ها من عاشقم همین و بس غصه نداره بی کسیم قشنگی قسمت ماست که ما به هم نمی رسیم

امیدوارم ناراحت نشه از اینکه متن و تو وبلاگ گذاشتم

بدست آوردن مدت زمان روشن بودن کامپیوترتان

بدست آوردن مدت زمان روشن بودن کامپیوترتان

آیا تا به حال برایتان مهم بوده که بدانید دستگاهتان و یا به عبارت بهتر ویندوز XP دستگاهتان چند ساعت است که فعال و در حال کار است؟
اگر شما از آن دسته افرادی هستید که دوست دارید بدانید هر بار که سیستمتان را روشن می‌کنید چند ساعت پای آن می‌نشینید , می‌توانید از دستور زیر استفاده نمایید:
1- با زدن روی  Start و انتخاب  قسمت Run عبارت cmd را تایپ کنید تا پنجره Dos prompt باز شود.
2 - دستور systeminfo را تایپ و سپس کلید Enter را فشار دهید.
3 - این دستور همانطور که از اسمش پیدا است کلیه اطلاعات مربوط به سیستم اعم از اسم کامپیوتر, نوع پردازنده, مقدار رم, نام مادربرد, System up time و... را نشان می‌دهد.

دیگه بلاگ اسکای هم فایده نداره

سلام به همه دوستان عزیز

بلاگ اسکای هم با این به قول خودش پیشرفت هر چی وبلاگ نویس بود و امروز عصبی کرده

راستش من که واسش میل فرستادم ولی فکر نکنم فرقی بکنه

شما هم یه میل بفرستین بزار بفهمه که هیچ کسی از این تعقیرات راضی نیست

 

کنم هر شب دعایی

کز دلم بیرون رود مهرت

ولی آهسته می گویم

الهی بی اثر باشد

    

اصل ماجرای مسخ به خاطر توهین به قرآن

فکر کنم که همه دیگه این داستان رو شنیده باشید که یه دختر توی هلند به خاطر توهین به قرآن تغییر شکل داد خوب حالا اصل ماجرا رو ببینید که چیه
این برگه چاپ شده و داستانی که ساختن:

اصل ماجرا از این قرار بوده که این عکس نه تنها از یه دختر نبوده که بخاطر توهین به قرآن اینجوری شده بلکه یه موجود عجیبِ که مجسمش توی یکی از نمایشگاه های هلند به نمایش گذاشته شده بوده

عکس پخش شده:

کودکی در حال تماشای مجسمه و مجسمه های دیگر:

عکس مجسمه در نمایشگاه از زاویه ای دیگر:

خب اینم داستان دختری که بخاطر توهین به قرآن تغییر شکل داده بود...

آیا با این کارها قرآن که معجزه بزرگ الهی هست را تخریب نمی کنیم؟

برای اثبات حقانیت قرآن نیازی به این قبیل کارها که قبلا هم شاهد آن بودیم نیست.

اهورا

   ؛؛ گـــــــفتار نیکــــــــــــــــــ ؛  پنـــــــــــــــــــدار نیک؛ کــــــــــــردار نیکــــــــــــــــــــــــــ؛؛






 

شیروان

اینم یه عکس ماهواره ای از جایی که من الان رو صندلیم
 نشستم و دارم این مطلب و می نویسم.
البته از این بیشتر نزدیک نشدم تا دوستانی که
 می دونن شیروان کجاست به راحتی بتونن خیابونهای
 اصلی شهر رو تشخیص بدن.


الهی

                               ؛؛؛ خداوندا؛؛؛


اگرروزی تو از عرشت به زیر آیی ...لباس فقر رابپوشی

غرورت را برای نان بریزی پای نامردان زمین وآسمان را کفر می گویی!!!

خداوندا اگردر ظهر گرما خیز تابستان کنار سایه ی دیوار لبان خشکیده ات را بر  کاسه ای مسین وفقیرانه بگذاری

 وقدری آن طرف تر خانه های مرمرین را ببینی زمین وآسمان را کفر می گویی!!!

وباز پشیمان می شوی از قصه خلقت! ازاین بودن! از این بدعت!...

           زمین وآسمان را کفر می گویی ...نمی گویی؟؟؟!!!!

 

باز هم گلدان خالی وجودم خالی ترین گلدان هاست...دستم آن یکی جفتش را گم کرده است آیا کسی ندیده !!!نمی دانم کاش بر می گشتیم عقب وهمه خودمان را بر می داشتیم تا امروزمان این همه خالی نباشد ومن آن قدر پوچی این دنیارا چشیده ام که هیچ شیر ینی نمی تواند تلخیش را ببرد..ومن هنوز شب که می شود به تمام ستاره ها حسادت می کنم...ومن هنوز دارم شب ها خواب پیله را می بینم...

روزی می آید وروزی می رود واین عبور مداوم مارا خواهد کشت...

یازده سالگی تنها این عیب را داشت

       که دیگر نمی شد ده ساله بود...

                                    ودهسالگان هرگز این را نفهمیدند....

کافی نت اهورا

شیروان:خیابان کاشانی - نرسیده به مخابرات تلفن:         ۰۵۸۲۴۲۲۴۴۹۲  


تن تو ظهر تابستون و به یادم میاره
 رنگ چشمای تو بارون و به یادم میاره
وقتی نیستی زندگی فرقی با زندون نداره
قهر تو تلخی زندونو به یادم میاره

****

تو بزرگی مثل اون لحظه که بارون میزنه
تو همون خونی که هر لحظه تو رگهای منه

***



روحش شاد یادش گرامی(فروغ)



بر روی ما نگاه خدا خنده میزند
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم
پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
 بهر فریب خلق بگویی خدا خدا

-----------------------------------------------------------------------

 

تولدی دیگر

همه هستی من آیه تاریکیست
که ترا در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
من در این آیه ترا آه کشیدم آه
من در این آیه ترا
به درخت و آب و آتش پیوند زدم
زندگی شاید
یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد
زندگی شاید
ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد
زندگی شاید طفلی است که از مدرسه بر میگردد
زندگی شاید افروختن سیگاری باشد در فاصله رخوتناک دو همآغوشی
یا عبور گیج رهگذری باشد 
که کلاه از سر بر میدارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی می گوید صبح بخیر
زندگی شاید آن لحظه مسدودیست
که نگاه من در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد
و در این حسی است
که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت
در اتاقی که به اندازه یک تنهاییست
دل من
که به اندازه یک عشقست
 به بهانه های ساده خوشبختی خود می نگرد
به زوال زیبای گلها در گلدان
 به نهالی که تو در باغچه خانه مان کاشته ای
و به آواز قناری ها
 که به اندازه یک پنجره می خوانند
 آه ...
سهم من اینست
سهم من اینست
سهم من
آسمانیست که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد
سهم من پایین رفتن از یک پله متروکست
و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست
و در اندوه صدایی جان دادن که به من می گوید
دستهایت را دوست میدارم
دستهایم را در باغچه می کارم
 سبز خواهم شد می دانم می دانم می دانم
و پرستو ها در گودی انگشتان جوهریم
تخم خواهند گذاشت
گوشواری به دو گوشم می آویزم
از دو گیلاس سرخ همزاد
و به ناخن هایم برگ گل کوکب می چسبانم
کوچه ای هست که در آنجا
پسرانی که به من عاشق بودند هنوز
با همان موهای درهم و گردن های باریک و پاهای لاغر
 به تبسم معصوم دخترکی می اندیشند که یک شب او را باد با خود برد
کوچه ای هست که قلب من آن را
از محله های کودکیم دزدیده ست
سفر حجمی در خط زمان
و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن
حجمی از تصویری آگاه
که ز مهمانی یک آینه بر میگردد
و بدینسانست
که کسی می میرد
و کسی می ماند
هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مرواریدی صید نخواهد کرد
من
پری کوچک غمگینی را
می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
می نوازد آرام آرام
پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد

وفا

 

پرستوئی که مقصدش را در کوچ می بیند

مهاجریست

که از خراب شدن لانه اش نمی هراسد

پس

تمام لحظه ها را زندگی کن

لعنت به من

گر نسپارم عشقت را به فراموشی

ونفرین بر من

گر تخم عشق در من بروید

حال که من بازیچه ام

عشق بازیچه ام

خواهد بود زین پس

تو نیز به افسانه ها

خواهی پیوست

من میروم تا همه گویند

وفا نداشت

تو بنشین و با ایمان خود

نفرینها را به جانم بخر

تا همه گویند چه وفادار بودی

و هرگز کسی نفهمید

که از کفر من تا ایمان تو

فاصله چقدر نزدیک است

یه آهنگ خیلی قشنگ با ترجمه

 هنوز

من هنوز نفس میکشم ... هنوز راه میرم ... هنوز میتونم ببینم ... بشنوم ... دل مرده ام رو با خودم هر جا که میرم به دوش میکشم ... مرگ تدریجی روحم رو که ذره ذره تاریک و تاریک تر میشه رو جلوی چشمام میبینم ... دیگه جرقه ی سلولهای مغزم نمی تونن فاصله ی بین سطرهای خالیه کاغذ رو پر کن ... دیگه اشکی توی چشمم نمونده که سر قبر آرزوهای مرده ام بریزم ... دیگه برام کبریتی نمونده که باهاش برگهای خشک غمم رو به آتیش بکشم و با گرمای شعله اش دلمو گرم کنم ... مدتهاست که منتظر پایان این کابوس و بیدار شدن از این خواب لعنتیم ... کابوسی که سالهاست دارم میبینم ... رویایی که بیدار شدن ازش به قیمت زندگی تموم میشه ... من هنوز راه میرم ... میبینم ... میشنوم ... نفس میکشم ... ولی زنده نیستم ... خیلی وقته مرده ام ... خیلی وقته ...

EVANESCENCE - HELLO

Playground School Bell Rings Again
Rain Clouds Come Come To Play Again
Has No One Told You She's Not Breathing?
Hello I'm Your Mind Giving You
Some One To Talk To
Hello

If I Smile And Don't Believe
Soon I Know I'll Wake From This Dream
Don't Try To Fix Me I'm Not Broken
Hello I'm The Lie Living For You So You Can Hide.
Don't Cry

Suddenly I Know I'm Not Sleeping
Hello I'm Still Here
All Thats Left Of Yesterday

وصیت نامه فریدمن فروغی

همه با وصیت نامه تموم می کنند

من  با وصیت نامه شروع می کنم:

بگویید که بر گورم بنویسند

زندگی را دوست داشت

ولی آن را نشناخت

مهربون بود ولی مهر نورزید

طبیعت را دوست داشت

ولی از آن لذت نبرد

در آبگیر قلبش جنب وجوش بود

ولی کسی بدان راه نیافت

در زندگی احساس تنهایی می نمود

ولی هرگز دل به کسی نداد

و خلا صه بنویسید

زنده بودن را برای زندگی دوست داشت

نه  زندگی را برای زنده بودن

زنده یاد مرحوم فریدون فروغی